جدول جو
جدول جو

معنی فارغ داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فارغ داشتن
(دَرْ کَ دَ)
دل ازچیزی فارغ داشتن، آسوده خاطر بودن از آن. مطمئن بودن: گفت پسر تو را قبول کردم، من او را بپروردم تو دل از کار او فارغ دار. (نوروزنامۀ خیام)
لغت نامه دهخدا
فارغ داشتن
یا فارغ داشتن دل از چیزی. آسوده خاطر بودن از آن مطمئن بودن
تصویری از فارغ داشتن
تصویر فارغ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ کَ دَ)
آگاهی داشتن. نشان داشتن. رجوع به سراغ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ/کِ دَ)
علاج داشتن. درمان داشتن:
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
آسودگی داشتن. فراغت داشتن. رجوع به فراغت داشتن و فراغ شود، بی اعتنا بودن و بی نیازی نمودن:
بزرگان فراغ از نظر داشتند
از آن پرنیان آستر داشتند.
سعدی.
رجوع به فراغ و فراغت داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِ کَ دَ)
چراغ بکف داشتن. چراغ در دست داشتن، چراغ گرفتن. چراغ پیش پای کسی داشتن. چراغ به راه کسی یا برای روشن داشتن پیش پای کسی بدست گرفتن:
ره نمودن بخیر ناکس را
پیش اعمی چراغ داشتن است.
سعدی.
شب ظلمت و بیابان بکجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از کفاره داشتن
تصویر کفاره داشتن
لزوم انجام دادن عملی که بوسیله آن گناهان پاک شود: (یک نظر دیده لبش دید و همه عمر گریست دیدن رنگ شراب این همه کفاره نداشت)، (میر تسلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
پیش آوردن نزدیک ساختن، پایین آوردن، برابر چیزی نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ ساختن
تصویر فارغ ساختن
آسوده کردن، زایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
آسایش داشتن، فراموش کردن، پروا داشتن آسوده بودن آرامش داشتن، فرصت داشتن مجال داشتن، غفلت داشتن فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
((~. تَ))
پیش آوردن، نزدیک ساختن، پایین آوردن، در برابر چیزی نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراغت داشتن
تصویر فراغت داشتن
((~. تَ))
آرامش داشتن، فرصت داشتن، فراموش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
مثيرٌ للحكّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
Itch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
démanger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
לגרד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
خارش ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
চুলকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
kuwasha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
kaşınmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
가렵다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
かゆみがある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
คัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
खुजली होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
jeuken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
coçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
发痒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
swędzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
свербіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
jucken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
чесаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارش داشتن
تصویر خارش داشتن
prurire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی